عشقانه ها سایت تفریحی فرهنگی مذهبی دانلود و...
| ||
|
و اینبار گریزی برای لحظه های منتقم به خود , یک پرواز رویایی ,رسیدن به اوج آسمان بی کسی , در تنهایی آزار دهنده پروانه های زندگی , شمعی بودم چشم در راه پایان خود سوختم تا تاریکی را باور نکنم , اما چه سود ار این رهایی ... سرچشمه های احساس خشکید از قحطی آسمان تنها یی ام ؛ شعله های فروزان زندگی , آرام آرام در بهت این نگاه همیشه بیدار , خاموش گردید از فرار کسی می نویسم که هر جا نگریست, تنهایی بود و تنهایی ... نه برای تسکین نداشته های بی رنگ خود , نه برای بهتر بودن این ثانیه های زود بی وفا ... از دردی مینویسم که سال های اوج زندگی را با این پیکر آسوده به تلخی ساخت و آزرده کسی را از سکوتی که تا توانست روی نگاهم نشست که پر بود از فریاد ... از حسرتی که تا خواست در تپش های زجر آور زندگی رخنه کرد و آخر به پایان بی کسی های تنهایی من لبخند زد ... ساعت مهلت او ایستاد و زمان در تبلور احساس پرندگان در بند , به فراموشی سپرده شد همه به امتداد حضوری می رسیدند و من در انتهای خود بدون آنکه احساس شوم , گریختم شاید ... شاید کسی مرا دیده باشد , شاید ... از فرط فریب این ماندن و بودن , میروم نه از درد تنهایی که احساسی در خور من نبود اینچنین ... چقدر تنهایی , چه اندازه بی کسی ... ظرف من لبریز اندوه شده است و توان نیست که دیگر بتوانم باشم ... نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |